دلت را بتکان
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن…….
دلت را بتکان ،
اشتباهایت تالاپی می افتد زمین ، بذار همان جا بماند ،
فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش …
قاب کن و بزن به دیوار دلت ……
دلت را محکم تر اگر بتکانی ، تمام کینه هایت هم می ریزد….
و تمام آن غم های بزرگ…
و همه حسرت ها و آرزوهایت…..
محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای ! هم بیفتد…..
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد……
تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره ، خاطره ست باید باشد ... باید بماند…
کافی ست ؟ ! !
نه هنوز دلت خاک دارد…یک تکان دیگر بس است..
تکاندی... ؟؟ !!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای * او * ست …
دعوتش کن ، این دل مال * او * ست
همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد …و حالا…
حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه،
مشتی خاطره و یک * او*...
خانه تکانی دلت مبارک
یه جایی از رو تجربه نوشتم:
" درددل هایت را به کسی نگو چون یاد میگیرد چگونه دلت را به درد آورند "
امیدوارم حداقل یکی این متن و بخونه و بتونه هم ببخشه و هم فراموش کنه
نظرات شما عزیزان: